زنان کوچک
یکی از بهترین سرگرمیهایم در کودکی خواندن سخنان ِمهم بزرگان و ضربالمثلهای ایران و جهان بود. از آن بین یکی از گفتهها، محبوبم بود که میگفت کتاب ِخوب مثل ِدوست خوبیست که میتوان بارها و بارها او را دید و همین بهانه دستم داده بود که کتابهایی را که دوست دارم هر چند وقت یک بار مرورکنم. حالا متنی که میخواستم بنویسم ربطی به کتابی که در گذشته خواندهام نداشت شاید چون مربوط به گذشته است مرا به یاد گذشتهها انداخت گذشتههایی که تابستانهای کودکی و نوجوانیاش توی کانون پرورش فکری میگذشت و خلاصه میشد در بوی کتاب و کاغذ و بوی چرم مبلهای راحتی بخش مطالعه...
اولین بار که اسم ِکتاب زنان ِکوچک را دیدم وقتی بود که جودی ابوت از کتابهایی که خوانده بود برای بابالنگدراز مینوشت و این کتاب یکی از آنها بود. از همان روز دلم میخواست این کتاب را بخوانم ولی نشد و درگیری با درس و کنکور باعث شد فراموشش کنم بعدها سریال کارتونیاش را سیما پخش میکرد و خانواده مشتاقانه دنبالش میکردند اما من نه توانستم کارتون را ببینم و نه توانستم سمت ِکتاب بروم درسهای مهندسی مجالی برای نفس کشیدن نمیگذاشت. تازگیها توی کتابخانه بابا دیدمش میدانستم متعلق به غزال است و جلد ِناز و نوستالژیکش مرا به سوی خود میخواند چه اهمیتی دارد که این کتاب مربوط به نوجوانان و رده سنی ب باشد. جز آثار کلاسیک معروف دنیاست و خواندنش نه حاشیه دارد نه درد تنها سرشار است از لذت، لذت ِناب ِجوانی... باور نمیکنید امتحان کنید. کتابی که من خواندم را نشر افق در سال 1389 منتشر کرده، نویسندهاش لوییزا میآلکوت و مترجمش کیوان عبیدی آشتیانی است. داستان قصههای زنان ِکوچک ِقرن نوزدهم امریکاست که در بیست و سه قسمت نوشته شده است و به ظاهر بسیار شبیه به زندگی نویسنده و خواهرانش است.
پ.ن: گاهی اوقات فرقی نمیکند چند ساله هستی با خواندن ِآثاری از این دست به نوجوانی سفر کن و فراموش کن که هر روز که به اخبار گوش فرا میدهی توی دنیای بزرگ آدمهایی آنقدر کوچک زندگی میکنند که جز به کُشتن به چیز ِدیگری فکر نمیکنند...
پ.ن: به نظرت چند درصد آدمکُشها کتابخوانند؟