خوبی خواندن کتاب نویسندگانی که هنرپیشهاند و صدایشان را از قبل شنیدهای این است که مدام داستانشان با صدای خودشان در ذهنتان طنینانداز میشود و این مدت هم کم نبودند هنرپیشگانی که داستان نوشتند و ما خواندیم. بعد از مرجان شیرمحمدی و بهاره رهنما نوبتی هم که باشد نوبت فلامک جنیدیست که اتفاقا مجموعهی داستانش جزء مجموعه داستانهای تقدیرشدهی بنیاد گلشیری نیز بوده است.
مجموعه داستان جایی به نام تاماساکو هفت داستان دارد، هفت عدد مقدسیست و معمولا همهی نویسندگان به آن علاقه دارند. گوشوارههایی با نگین فیروزه، جای خوش ِ قاب عکسها روی دیوار، همهشان هستند، جومپا لاهیری، سام شپارد، رضا قاسمی و بقیه ، مراقبت از خود در برابر چیزهای آسیبرسان، چیزی از قلم نیفتاده؟ گربههای شهر من هر روز زیادتر میشوند، جایی به نام تاماساکو عنوان داستانهای این مجموعه هستند، داستانهای جنیدی، داستان زنانیست که تنها گذاشته شدهاند یا تنها هستند و یا در آستانهی جدایی هستند، طوری که عنصر غالب بر صفات و روحیات آدمهای مجموعهاش تنهایی ست.بعضی از داستانهای او در ابهام باقی میمانند والبته این موضوع از جذابیت خوانش این داستانها کم نمی کند. قلم فلامک، قلم روان و نثرش تمیز است و داستانهایش به نوع خود داستانهایی جالب هستند.
این کتاب در سال 1390توسط نشر چشمه منتشر شد. و بالطبع فلامک جنیدی نیز نیاز به معرفی ندارد.
پ.ن1: یکی از دوستان انجمن پیشنهاد خیلی خوبی به من داده که نقد نوشتن را به صورت حرفهای یاد بگیرم و نقد حرفهای بنویسم و نه صرفا یک معرفی کتاب از روی رفع مسئولیت، با او صد درصد موافقم. در کل یادگرفتن خیلی خوب است و آدم تا سعی دارد باید یاد بگیرد، اما من با این وقتِ کمی که برای نوشتن دارم اگر بخواهم مقداریش را هم به یاد گرفتن تخصصی نقد بدهم، کی داستانهایم را تمام کنم؟ بیشترین دغدغهی من این روزها به ثمر رساندن داستانهای کوتاه و شروع رمان جدیدم است و این اداره مدام امتحان میگذارد و ارسام مدام کنترل میخواهد و در خانه طوفان آمده و سه هفته است تی تی خانم نیامده است و هر جای خانه که پا میگذارم چیزی افتاده است و مجبورم تمیزش کنم زیرا بینظمی و خاک مثل تار ِعنکبوت است آدم را میخورد و نمیگذارد با فراغ بال بنشینم و کلمهای، داستانی، چیزی بنویسم... برای همین است که نویسندگی نباید هیچ رقیب دیگری داشته باشد... هیچ...
پ.ن2: مرحوم دکتر حسین حلاجیان از همدورهایهای دبیرستان و همسر دوست عزیزم بودند بنابراین امروز در مراسم ختم مرحوم نجدی من نیستم و برای دیدن مریم به شهسوار میروم. روحشان شاد...