-
زنان کوچک
جمعه 11 تیر 1395 12:01
زنان کوچک یکی از بهترین سرگرمیهایم در کودکی خواندن سخنان ِمهم بزرگان و ضربالمثلهای ایران و جهان بود. از آن بین یکی از گفتهها، محبوبم بود که میگفت کتاب ِخوب مثل ِدوست خوبیست که میتوان بارها و بارها او را دید و همین بهانه دستم داده بود که کتابهایی را که دوست دارم هر چند وقت یک بار مرورکنم. حالا متنی که...
-
از مادرانگیها
دوشنبه 24 اسفند 1394 12:09
از مادرانگیها ارسام از من پرسید: مامان الان تو توی دنیای ادبی چه نقشی داری؟ جواب دادم: هیچ نقشی پسرم. هیچ نویسندهای با دو کتاب سوخته، که نویسنده نمیشود. پرسید: چرا سوخته؟ خندیدم: خودت که میدونی! خندید. میدانم که مینویسد. تازگیها قشنگتر از قبل مینویسد. دلم نمیخواهد دردهایی که من کشیدهام و میکشم را بکشد....
-
پیتار
یکشنبه 2 اسفند 1394 21:13
مورچهها توی زندگی یک هدف ِخیلی ویژه و خاص دارند، بیکلونی نمیمانند. هدف ِشان یافتن و خوردن است. برای رسیدن به مقصد مسیر ِمنظم و مشخصی دارند روی یک خط ِمستقیم یا اندکی مستقیم یا کمی منحنی کوتاهترین راه ِممکن را پیدا میکنند. بعد منبع ِخوراکیشان را به اشتراک میگذارند خیلی ساده با اثرگذاری روی مسیری که راه میروند....
-
مردم جوزدهای که ما هستیم
سهشنبه 17 آذر 1394 21:06
میدانم از خیلی چیزها عقب افتادهام، از مدام وبلاگنویسی، از بازنویسیهای رمان، از داستان کوتاه نوشتنها... از خواندنهای پشت ِهم و بیوقفه و نوشتن در مورد کتابهای ادبی،مجموعه داستانها، رمانها و کلمات ِنازنین ِشان... خیلی اتفاقی امروز بیست دقیقه آخر برنامه نقد ِکتاب شبکه چهار را دیدم که البته بازپخش بود. خانم...
-
;کفتار
پنجشنبه 7 آبان 1394 08:28
در جنگل سرسبزی توی کوههای بلند، زندگی مثل ِهرجای دیگر ، مثل ِیک رود ِسپیدآبی ِبلند جاری بود، رودی که از دل ِیک شکاف ِبزرگ از یک غار ِکوچک میجوشید، از دامنه جاری میشد به درهها که میرسید آبشار میشد و از کوهپایهها سرانجام کفزنان رسیدنش به آغوش ِدریا را جشن میگرفت. توی جنگل حیوانات نه در صلح ِکامل، اما تقریبا...
-
از دست ِشمال
سهشنبه 21 مهر 1394 22:15
ا ز ورودی ِآپارتمان به سرعت گذشتم، طبق ِمعمول به جای نگاه کردن به روبرو به چپ نگاه میکردم که تابلوی بیمه پ را ببینم. دختری مقابل ِآسانسور ایستاده بود و چترش را مدام میبست و باز میکرد. وقتی به سرعت راه میروی جریان ِهوای پیرامونت نیز شتاب میگیرند. انرژی هوا و من که ناگهان ایستادم دختر ِجوان را ترساند. بعد ترس آرام...
-
پیشکش
چهارشنبه 15 مهر 1394 23:21
یکی از شاخههای جدید ِعلوم، پزوهش در زمینهی شناخت ِذهن است، شناخت ِپیچیدگیها، چگونگی ِتصمیمگیری ِانسان برای حرکت ِبعدی، برای کنشها، واکنشها، این که فکر کند و بعد عمل کند یا اینکه اول عمل کند و بعد فکر کند چه بد! کاش این کار را نمیکردم. برای همین فکر کردنها، فکر نکردنها، برای همهی پیچیدگیها، رازهای...
-
معنا و مفهوم ِباران
یکشنبه 12 مهر 1394 14:27
انگار روی وبلاگستان خاک ِمرگ پاشیدهاند، درست است که هنوز وبلاگهایی هستند که هزاران بازدید در روز دارند و مطالبشان شاد و خواندنیست اما آن دسته از وبلاگهایی که مثل ِمن مینوشتند و یا از یک وبلاگر تبدیل شدند به نویسندهی کتابدار یا دیگر ننوشتند یا کم نوشتند یا مثل ِمن بیشتر ِبازدیدهای ِشان را از دست دادند. وقتی یک...
-
اندوه ِبلژیک
چهارشنبه 1 مهر 1394 13:41
رمانهای خیلی زیادی هستند که دوران ِنوجوانی ِمان را با آن گذراندهایم، با قهرمانانش ماجراها گذراندهایم. دوران خیلی ِخوشی بود وقتی که بینیام را توی زاویهی حادهی کتابها فرو میکردم بوی کاغذ را به مشام میکشیدم و با کلمات جشن میگرفتم. از رمانهای مخصوص ِبزرگسالان که گاه با اجازه و اغلب بیاجازه میخواندم بگذریم،...
-
بید ِمجنون دانشگاه
سهشنبه 31 شهریور 1394 14:57
بید ِمجنون دانشگاه حدود ِسه هفته است که به مکان جدیدی آمدهایم بعد از هفده سال نشستن توی یک راهروی بیدر و پیکر، یک واحد ِجدید داریم. واحد ِدلبازی که اگرچه هنوز کمد ندارد اما یک پنجرهی بزرگ دارد که از آن کوه ِسوستان و تمام ساختمانهای دانشگاه ِآزاد پیداست. شاید هیچوقت به اندازهی بیستسالی که از فارغالتحصیلیام...
-
بازی روزگار
یکشنبه 29 شهریور 1394 00:02
توی این وبلاگ و یا پاورقی، نوشتن شبیه ِحرف زدن دور ِهمی با چند دوستیست که گاهی به آدم سر میزنند. هر چه باشد از دنیای شلوغ ِفیسبوک بهتر است که حوصلهاش را ندارم و هر دفعه بازش میکنم پنجاه تا درخواست ِدوستی دارم که نصف ِشان عراقیاند و من را یاد ِهشت سال دفاع ِمقدس میاندازند و هر چه سعی میکنم متمدنانه برخورد کنم و...
-
شوومان کجاست؟
سهشنبه 3 شهریور 1394 10:12
شوومان کجاست؟ ادبیات ِداستانی از دیرباز مملو بوده از قصههایی که تقابل ِجن و پری را به تصویر کشیده است. افسانهها، اسطورهها، دیوها، غولها و پریان دستمایهی بسیاری از آثار ِسینمایی و ادبی ِجهاناند و خارج از مرزهای ایران قبل از اینکه متهم به ترغیب ِمخاطب به باورخرافات شود با استفاده ازعناصر ِداستانی قصههای کهن و...
-
افق ِگمشده...
چهارشنبه 31 تیر 1394 14:08
میدانی یک چیز ِغریبی هست توی گذر ِسالها، سال ِپیش فرقی نمیکرد کجا باشم، توی ماشین، توی خانه، وقت ِگذشتن از خط ِعابر ِپیاده، وقت ِرانندگی( همان معدود دفعاتی که بود) هربار ترانهی (شادمهر و ابی)...: رویایی دارم، رویای آزادی،... رویای یک رقص ِبیوقفه از شادی... را میشنیدم، یک حباب ِبزرگ رنگارنگ از رویاهای بزرگ شده و...
-
ذرهی محو ِمانند ِغبار
پنجشنبه 25 تیر 1394 12:31
از بین ِلحظاتی که میگذرد، گذشته و خواهد آمد شبهایی بودند، هستند، شاید هم دوباره بیایند، که بیخوابی مستقیم میآید و مینشیند روی مخ ِآدم، بعد شب سیاه میشود و هر چهقدر پنجره را باز کنی و خیره بشوی به ستارههای پیدا و ناپیدا، مهتابی که هست، مهتابی که نیست، ابرهایی که میخواهند ببارند، اما نمیتوانند تک پرندهی...
-
سال ِدرخت
دوشنبه 15 تیر 1394 14:04
سال ِدرخت درخت به عنوان نماد ِزندگی، باروری، خرد ودانش است و جاودانگی، میرایی و دوباره زنده شدنَش الهامبخش ِبسیاری از آثار ِهنریست. رُمان ِ"سال ِدرخت" نوشتهی "ضحی کاظمی" با نامی که نویسنده برایش انتخاب کرده و نموداری که از شجرهنامهی خانوادگی ِقهرمانانش در ابتدای آن گذاشته است تداعیکنندهی...
-
کتابکِشی
دوشنبه 8 تیر 1394 10:59
آفتاب داغ ِداغ بود. جاده مار شده بود و از بین ِکوههای مرموز ِاشکور آرام میخزید، انگار که جان ِرفتنش را زنی، مادری، دختری آدمی، چیزی بند کرده باشد به سنگ، انگار که راه ِپرپیچ و خم اژدرمار است که میخواهد سر بساید به سوارخ ِکوه، به سنگریزان ِچشمه، به آب ِتشنه به خون ِعشق... توی سربالایی ماشین خاموش کرد. به هم نگاه...
-
به مناسبت تشییع پیکر غواصان دلاور و بی ادعای مان
سهشنبه 26 خرداد 1394 09:20
به مناسبت تشییع پیکر غواصان دلاور و بی ادعای مان نِنهش می گفت بُواش قنداقه شو دید رو بازوش دس کشید مثل همیشه میگفت دِستاش مث بال نِهنگه گِمونم ای پسر غِواص میشه نِنهش می گفت: همهش نزدیک شط بود می ترسیدُم که دور شه از کنارُم به مو می گف : نِنِه می خام بزرگ شُم بِرُم سی لیلا مرواری بیارُم نِنهش می گفت نمی خاستُم...
-
جلسه نقد بوی برف در خانه فرهنگ
پنجشنبه 21 خرداد 1394 08:48
-
اردیبهشت ِمن
پنجشنبه 31 اردیبهشت 1394 08:58
انگار بلاگفای عزیز خیال ِخوب شدن ندارد، طفلک... هرچند اینجا خوانندهی زیادی ندارد اما گفتم چند کلمهای بنویسم که وبلاگنویسی از یادم نرود. اردیبهشت تمام شد و من مجبور شدم برای روحپروراندن در هوای اردیبهشتی ِشهسوار، قناعت کنم به درختان ِپرتقال و نارنگی ِخانههایی که توی لاهیجان هنوز ویلاییاند و حیاط دارند. مثل...
-
بلی
دوشنبه 17 فروردین 1394 14:14
-
بازخوانی رمان بوی برف
شنبه 11 بهمن 1393 09:46
این متن روز چهارم بهمن در روزنامه اعتماد چاپ شده است البته میان ِماه ِمن تا ماه ِگردون تفاوت از زمین تا آسمان است بازخوانی رمان بوی برف بوی برف/ شهلا شهابیان/ نشر ققنوس/ چاپ نخست 1393/ 8000 تومان این کابوس قصهی من است/ یادداشتهای بیصاحب/ کابوسهای بیصاحب/ داستان ِبیصاحب/ گردونهای که بیوقفه میچرخد و مرا...
-
نگاهی به رمان بودن اثر یرژی کاشینسکی با ترجمهی مهسا ملکمرزبان
سهشنبه 16 دی 1393 11:14
به راستی در موشکافی پیچیدگیهای درهم تنیده و سخت، چند بُعد ِساده از حقیقت نهفته است و در سادگی جریان ِیک روایت در تاروپود ِفضای کلمات چه رمز و رازی وجود دارد؟ اثر ِبودن استوار بر یک پیرنگ ِساده است. مردی که هیچ ارتباطی با دنیای بیرون از یک باغ ندارد یک روز از باغ خارج میشود و جهان ِپیرامونش عرصهای هموار میشود...
-
از همان راهی که آمدی برگرد
دوشنبه 24 آذر 1393 10:09
فرشته نوبخت "ازهمان راهی که آمدی، برگرد" زندگی، دایرهایست بسته که محاط است بر آدمها، آدمهایی که کرهی زمین چون رحِمِ یک مادر ِمهربان آنها را دربرگرفته است. خانواده به عنوان ِاولین دایرهی تشکیلدهندهی عناصر ِاجتماعی شکلدهندهی ذات ِانسانهاست. نوبخت در رمان ِاز "همان راهی که آمدی برگرد" مرکز...
-
بوی برف
پنجشنبه 13 آذر 1393 09:23
-
هیچوقت
سهشنبه 22 مهر 1393 10:53
ایده عکس گذاشتن برای معرفی کتاب از وبلاگ امروز لیلی چی میخونه الهام گرفته شده است
-
بوی برف
دوشنبه 17 شهریور 1393 12:10
-
شووآ جام ِجم و حورا صداقتنژاد
سهشنبه 21 مرداد 1393 14:13
-
شووآ و آسیا
پنجشنبه 12 تیر 1393 08:21
-
ارسام
پنجشنبه 8 خرداد 1393 08:28
-
ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم
یکشنبه 28 اردیبهشت 1393 13:30