· دامون گفت : قبل از هرچیز بیسلام بیمقدمه و بدون هیچ بهانه تراشی یک چیزی به ات بگم که تاریخ تمدن نشون داده زنان از هزارههای نخستین که درمقبرهشان سرمهدان و سرخاب سپیداب دفن میکردند تا به امروز تغییر ِچندانی نکردهاند...
· تارا حرف او را قطع کرد و گفت: ببین من سر از حساسیت شما درنمیآرم... ما قرار بود یه دوستی مکاتبهای و گاه مکالمهای داشته باشیم. من به شما اجازه نمیدم راجع به چهره من اظهار نظر کنید یا حتی عصبانی بشید و به خودتون اجازه بدید با من این طوری حرف بزنید همونطور که به خودم اجازه چنین کاری نمیدم ، اگه من دختر وقیحی بودم با یه کیلو آرایش میگفتم باشه ،توجای برادرم، من آرایشمو کم میکنم. ولی من همیشه خیلی کم آرایش میکنم... تو منو به غیر از این چهره تا به حال دیدی ؟...
· دامون فریادکشید: آره پارسال موقع امتحانا... سرصحنه وقتی ازشدت بیخوابی خسته و بیآرایش با چهره بیرنگ
اومدی دانشگاه. تو چهرهات طوریه که نیاز به آراستن نداره تو چه میخوای از من بشنوی؟ چهرهی تو از لحاظ خوبی
اونقدر هست که نیازی به آرایش نداشته باشه. لذت دلپذیری قلب تارا را پرکرد (دوستم دارد ولی از بس مغرور است
حاضر نیست حتی به من بگوید تو خوشگلی تارا ای تارا خاک بر سرت با این مرد پرغروری که داری خوب حالا چه کنم
غرورش رو بشکنم یا نوازش کنم ای بیهمه چیز )... قلب تارا به شدت میتپید
· دامون ادامه داد: تو نمیدونی چیا میگن تو دانشکده راجع به تو ؟ توپارتی میری نه ؟...
· تاراگفت : منظورت چیه؟خوب من هم مثل همه آدمها مهمونی میرم من دو سه تا تولد رفتم،که آره میشد، بهش گفت پارتی ...
· دامون فریاد ِبلندتری کشید: تو روی لبهی تیز ِلغزش راه میری تونمیدونی... ولی یه روز میافتی...
· تارا با جدیت حرف دامون را قطع کرد: ببین در مورد اظهارنظرهات. من فقط به مردی اجازهی چنین کاری میدم که شوهرم باشه و یا پدرم و مطمئن باش مردی را انتخاب میکنم که فکرش درمورد زن محدود به یه موجود اساطیری مظلوم محدود در قاب مشکی نباشه. تو هم میتوونی بری تو یه جنگل ِانبوه، به عبادت بپردازی یا روی یه کوه بلند توی یه غار سالها نماز بخوونی و یه راست بری به بهشت... من میمونم همینجا تو اجتماع سیاه ِتو با یه عالم، گناه وسوسهکننده... اما انجامشون نمیدم بقول تو روی لبهی تیز ِلغزش راه میرم ولی تو گودالی که تو فکرمیکنی نمیافتم. چنان بزی که گر بلغزدت پای فرشته به دو دست دعات نگهدارد...
· دامون فریاد کشید: مغلطه نکن. سفسطه نکن... شعار نده... با کلمات بازی نکن... عزیز من ... چهرهی تو... بیان تو وقلم توبا ظاهرت همخوونی نداره...
· تارا آرامترگفت: ...هیچ مهم نیست هیچ مهم نیست که همخونی نداره از نظر تو این طوریه من دوست دارم آرایش کنم دوست دارم خدا رو با لباس اطلس دیبا بپرستم دوست دارم دوست دارم خیلی چیزها رو دوست دارم زیبایی رو دوست دارم فکر میکنم با کمی آرایش زیبا میشم فکرمیکنم فکر میکنم این دوستی همینجا تموم شه بهتره دامون!
· صدای تارا شروع به لرزیدن کرد : دوستی ِما قرار بود راجع به شعر و داستان واینجور مزخرفات باشه ما بیست سی نامه ردوبدل کردیم... چندبارم حرف زدیم خداروشکر شماهم اونقدر قوی هستی وآنقدر رسالتت عالی ومحکم هست که این موضوع برات مهم نباشه... حتما دلِ دلآرام رو همینطوری شکستی نه؟ گرچه من هرگز ندیدم اون آرایش کنه...
· دامون با اندوه گفت : دلم نمی خواد دختری به هوش تو خودش رو خر کنه که آرایش کردن آراستگی یک زنه دوست ندارم هنوز در قیدو بندچیزهای دنیوی باشی وقتی نمیتوونی ازقید یک آرایش بگذری و ظاهرت رو باجامعه هماهنگ کنی چطور میتوونی چراغی باشی که حتی یک شمع هم نمیتونی باشی
· دامون آهی کشید و ادامه داد: بگذار یکبار برای همیشه موضوع دلآرام رو هم برات روشن کنم ما تو شب شعرهای دانشکده شرکت میکردیم با هم مقاله و شعر ردوبدل میکردیم عزیز ِمن آخه من چی بگم از ظرفیت پایین دخترهای ایرانی ... (تارا زبان درآورد و اندیشید : انگار حالا با چند تا دختر غیر ایرانی دوست بوده ) تابا یکی ازلحاظ علمی یا هر موضوعی حتی کاری ارتباط برقرار میکنند عاشقش میشوندو بیادرستش کن... بههرحال من احساسی به دلارام نداشته و ندارم و سالها باید بگذره تادلارام بفهمه که چه دوستی پخته و عمیقی رو با ابراز ِعشق به من، از دست داده من یه روشنفکرم وبیشک یک روشنگر... بنابراین باید سوخت و سازهای مخصوص خودم رو داشته باشم... اگر سوختم اشکالی نداره ... مهم نوریه که به اطرافم میدم و تو... اینجا دامون آه کشید و سکوت کرد... تارا گفت: من حرفم یکیه اصراری به ادامه این دوستی ندارم ...
· صدای دامون شکست :چرا اینطور رنجیدی دختر... من خیرِ تو رو میخوام من که نمیخواستم ناراحتت کنم... چرا عجله میکنی عید نزدیکه... میخوای قهرکنیم ؟
· تارا به طرف آینه برگشت. درچشمهایش هزار راز ِزنانه به ناز موج میزد. لبخندزنان قبول کرد و چون دامون تبسمش را نمیدید، گفت: باشه خودم هم ازقهر بدم میآد