پاورقی‌

پاورقی‌

دست‌نوشته‌های شیواپورنگ
پاورقی‌

پاورقی‌

دست‌نوشته‌های شیواپورنگ

ذره‌ی محو ِمانند ِغبار

 

از بین ِلحظاتی که می‌گذرد، گذشته و خواهد آمد شب‌هایی بودند، هستند، شاید هم دوباره بیایند، که بی‌خوابی مستقیم می‌آید و می‌نشیند روی مخ ِآدم، بعد شب سیاه می‌شود و هر چه‌قدر پنجره را باز کنی و خیره بشوی به ستاره‌های پیدا و ناپیدا، مهتابی که هست، مهتابی که نیست، ابرهایی که می‌خواهند ببارند، اما نمی‌توانند تک پرنده‌ی ترسیده‌ی از لانه جامانده‌ای که از شب می‌گذرد، نگاه کنی! نور نمی‌آید که نمی‌آید. بعد صدای اخبار ِبه توافق رسیدن‌های این‌روزها از رسانه‌ها، رژه رفتن ِتیتر اخبار ِسایت‌ها، روزنامه‌ها، وبلاگ‌ها.. آخرین داستان ِعاشقانه‌ای که شروع کرده‌ای به نوشتنش... شروع می‌کنند به بازی توی فکرت...

  ادامه مطلب ...